کارآفرینی زنان
کارآفرینی زنان یکی از موضوعات مهم و تاثیرگذار در توسعه اقتصادی و اجتماعی جوامع است. زنان کارآفرین نه تنها در بهبود وضعیت اقتصادی خانوارها و جامعه نقش دارند، بلکه میتوانند الگوی مثبتی برای دیگر زنان و نسلهای آینده باشند.
متولد کوهستان های دالاهو هستم ،روستای دورافتاده در دامنه کوههای زاگرس بنام "چغامیرکه" فرزند مردی بلند همت و خوش نام و کشاورزی راست کردار، اگر چه عمر زیادی نداشت ،اما پشتکار و همتش والا ،تصویر مهربانی ها و آغوش گرمش را بیشتر از چهره اش بیاد دارم سیزده ساله بودم که از دستش دادم .
مادرم زنی پاک و مهربان که بواسطه نامهربانی های روزگار و ظلم اطرافیانش در برهه ای از زمان مجبور میشود کودک چند ماهه اش را از او بگیرند و بیست و یکسال بعد پسری را ملاقات می کند که خود را پسرش معرفی میکند آنزمان، من هجده ساله بودم توانستم برادری را ببینم که هیچوقت تا آن زمان ندیده بودمش.
آمده بود که مادر را ببیند و برای مراسم عروسیش دعوتش کند ،چند ساعتی بیشتر نموند، برای مراسم ماه عسل رفت ،مشهد برود و برگردد با خیال راحت سالهایی تنهایی را برای هم تعریف کنند ،یک هفته بعد برگشت اما در جسمی که دیگر روحی در ان نبود ماشین تصادف می کند و به این شکل، تلاطمی دیگر در زندگی بحران زده مادر شکل می گیرد که برای تمام زندگیش هیچوقت نتوانست زندگی طبیعی داشته باشد .
انگار زندگی سر لج برداشته بود با ما و هر روز داستان و ماجرایی تلخ برایمان درست میکرد ،در یک اتاق 8 متری به اتفاق مادر و 5نفر دیگر از خواهر و برادرهایم زندگی میکردیم ،امرارمعاشمان شده بود برداشت سالانه مقداری گندم ومقداری نخود از زمینهای دیم ،که تنها برای دو ماه می توانستیم از حداقلهای رفاه برخوردار شویم الباقی سال با خوردن نون خالی و هرزگاهی هم کار کارگری و یا کمی شیر گاو همین !
سختی انتها نداشت ،درد فقر ، درد نگاهای از سر ترحم اطرافیان و درد پایان ناپذیر مشکلات و رنج ها
بخاطر چند راس گاو و مقدار زمین کشاورزی مجبور بودیم که زندگی عشایری و ایلی داشته باشیم و همیشه آواره کوهها و دشتها و موقع برداشت هم در همان روستای بی آب و برق و ....بارها و بارها آوارگی را تجربه کرده ام از زمانی که فقط 3 ساله بودم دایما بخاطر جنگ تحمیلی خانه و کاشانه را رها کرده ایم و جانمان را نجات داده ایم در ابتدای جنگ با عراق بخاطر تصرف کامل شهر سرپلذهاب و ویران شدن کامل شهر ، اواره شدیم و به اسلام آباد غرب رفتیم دوران ابتدایی را درمدرسه دهخدای روستای ارکوازی به پایان رساندم،تمام دوران پنج ساله و هر روزش با بچه های مدرسه دعوا داشتیم ،و هر روزش استرس و اضطراب دعوای مدرسه و چون اکثر أوقات مدرسه بخاطر بمباران و حمله بعثی ها تعطیل میشد استرس و اضطراب جنگ را باید تحمل میکردیم ، صبح ها از ساعت پنج و شش صبح به همراه بقیه روستا متواری میشدیم در دل کوههای اطراف و تا نزدیک به غروب آفتاب ، در داخل حیاط منزل سنگری در حد چهار،پنج متری حفر کرده بودیم و در عمق حدود دومتری زمین ،شبها را داخل سنگر باید سپری میکردیم آنهم در وضعیت بارندگی و سرمای زمستان !هر روزش مصیبتی بی بدیل بود و سپس مجددا به دالاهو کوچ کردیم مدتی در همان روستا و سپس بخاطر مدرسه مجددا به سرپلذهاب پس از جنگ برگشتیم ، دوران راهنمایی و دبیرستان را در مدارس سرپلذهاب با وضعیت بسیار بد تحصیلی و نمرات افتضاح سپری کردم چون دوران ابتدایی بیشتر أوقات مدرسه تعطیل بود و أصلا چیزی یاد نگرفته بودم و از طرف دیگر باید هم کار می کردم هم درس می خواندم و بخاطر مرگ پدرم از سیزده سالگی مسولیت خانواده را ناخواسته پذیرفتم .
من فقر را میشناسم و با فقر زندگی کرده ام انهم به قدمت یک نوجوانی و جوانی ..
در دانشگاه ازاد دهاقان سال 1380 در رشته پژوهشگری علوم اجتماعی قبول شدم با مقاومت خانواده و اطرافیانم روبرو شدم حق داشتند من را چه به دانشگاه و انهم دانشگاه آزاد ، انهم با این حجم از بدبختی ها و مشکلات مالی بیاد دارم با سختی توانستم یکی از دوستان و اقوامم را راضی کنم که دو برگه چک به من برای دانشگاه بدهد کل شهریه ام شده بود 125 هزار تومان ،وقتی دانشگاه اومدم برای ثبت نام قبول نکردند و گفتند باید مبلغی از ان را نقدی پرداخت کنم ، در نهایت حدود بیست هزار تومان را پرداخت کردیم و ثبت نام انجام شد، سه مرتبه در طول دوران تحصیل بخاط شرایط بد مالی قصد ترک تحصیل داشتم دو مرتبه با اصرار یکی از اساتیدم و امضا نکردن برگه انصراف از تحصیلم ،مجبور به ادامه تحصیل شدم بخاطر وضعیت مالی ام و پرداخت بخشی از شهریه ام مجبور شدم شبها بعنوان سرپرست خوابگاه شماره 2 برادران دانشگاه کار کنم و شبها تا صبح بارها بخاطر محیط دانشجویی و رفت و آمدها مجبور بودم از خواب بیدتر شوم و ماحصل این وضعیت شده بود خوابگاه رایگانی که استفاده میکردم و بیماری فلج خوابی که نصیبم شد و تا سالها درگیر آن بودم
تمام ساعاتم پر بود زمانی که کلاس داشتم ،سر کلاس حاضر میشدم و صبحها و عصرها ساعتی را که کلاس نداشتم یا در اشپزخانه دانشگاه کار می کردم و یا در فروشگاه دانشگاه ( تعاونی مصرف ) بعنوان فروشنده،فروشندگی میکردم ،عذاب آور بود همکلاسی هایی که تا چند دقیقه پیش کنار هم سرکلاس نسشته بودیم ،می اومدند و باید دستوراتشان را اجابت میکردم من تمام دوران کارشناسی را کار کردم با این اوصاف همیشه مشکلات مالی داشتم چون تمام ساعات کارم در خوابگاه،فروگاه و آشپزخانه محاسبه میشد و ازشهریه ام کسر میشد بنابراین هنوز برای خوراک و پوشاک و دیگر مایحتاجم مشکل داشتم و نه وقتی دیگر داشتم و نه کاری دیگری بود که انجام بدهم بقول برخی بچه من فقط در حوزه ریاست دانشگاه کار نمیکردم !
بنابراین اکثر اوقات موقع نهار به سلف سرویس نمی رفتم و موقع شام به بهانه ای از اتاق خارج میشدم چون توانایی خرید(ژتون) یک وعده غذای 80 تومانی و یا 100 تومانی را نداشتم. با این تفاسیر درسهایم خوب شده بود و از ترم دو تا ترم هفتم شاگرد اول و یا دوم ورودی های 80 رشته پژوهشگری بودم .
طنز زندگی من این بود در این شرایط اسفبار عاشق شدم و هوای ازدواج به سرم زد ، وقتی دوستانم اینرا فهمیدن اونهای که خبر از زندگی و شرایطم داشتن اصر و التماسم میکردند که خودتو بدبخت نکن ، و قصد منصرف کردنم را داشتند حق هم داشتند اما فقط مشکل مالی و اقتصادی نداشتم ،کور و کر هم شده بودم ،بنابراین خودم برای خودم استین بالا زدم به خواستگاری رفتم ،یک تعهد دادم و ان هم تلاشم را برای خوشبختی دخترشان بکنم ،اگر چه هیچ امیدی نداشتند ولی رضایت دادند .ترم هفت د مراسم ازدواج دانشجویی عقد کردیم ولی چون فعلا کار و درامد و خونه و زندگی نداشتم فعلا باید تا پیدا کردن کار و جمع و جور کردن حداقل هی زندگی ادامه می دادم .
بعد ازاتمام دانشگاه بخاطر وضعیت بد کاری که در سرپلذهاب و کرمانشاه بود، برنگشتم و در اصفهان در یک اتاق حدود 10متری که ماهی 20هزار تومان اجاره کرده بودم فعلا زندگی مجردی را شروع کردمتا در نهایت سال 1386 زندگی را شروع کردیم
درفاصله سالهای 1383که از دانشگاه فارغ التحصیل شدم تا 1390 در 28 شغل متفاوت و بی ربط به هم کار کردم و هیچوقت از اوضاع راضی نبودم و راضی نشدم (مانند زمان جنگ و دوران کودکی دایما در حال آوارگی بودم ) در سال 1388 دانشگاه آزاد دهاقان قبول شدم در رشته جامعه شناسی کارشناسی ارشد و در همان ایام با تجاربی که در سالها کار کردن در شرکتهای مختلف تصمیم به راه اندازی یک کسب و کار گرفتم صرفا با کشیدن چند برگ چک و بدون هیچ پس انداز و پشتوانه ای ( اگر حماقت را میشد معنا کرد دقیقا کار من بود ) و پس از ان شبانه روزی در حال فروش و بازاریابی در شهر های مختلف .....سال 1399 در رشته کارشناسی ارشد کارافرینی و سپس کارشناسی ارشد روانشناسی و در نهایت دکتری کارافرینی خواندم در حال حاضر مدیرعامل شرکت تعاونی کیاپلیمر آروند هستم و رییس هیات مدیر شرکت آزما بسپار دانش افرین و مدیر مرکز مشاوره و شتابدهنده کارافرینی آکادمی موفقیت و مدیر آموزشگاه احیاگران توسعه کارافرینی آروند ...
برای ساختن و احیا کردن و بهره مندی از توانایی های یک انسان معمولی بدنیا آمده ام
کارآفرینی زنان یکی از موضوعات مهم و تاثیرگذار در توسعه اقتصادی و اجتماعی جوامع است. زنان کارآفرین نه تنها در بهبود وضعیت اقتصادی خانوارها و جامعه نقش دارند، بلکه میتوانند الگوی مثبتی برای دیگر زنان و نسلهای آینده باشند.
عارضه چیست؟ عارضه به هر گونه نقص، مشکل، یا عدم کارایی در سیستمها، فرآیندها، یا عملکردهای یک سازمان اطلاق میشود که میتواند مانع از دستیابی به اهداف تعیین شده شود. این عوارض میتوانند در بخشهای مختلف یک سازمان ظاهر شوند، از جمله در مدیریت منابع انسانی، تولید، بازاریابی، مالی، و دیگر جنبههای عملیاتی. عارضهیابی سازمانی […]
کارآفرینی سنتی که بر پایه مفاهیم و روشهای قدیمی کسب و کار شکل گرفته است، به مرور زمان با چالشهای متعددی روبرو شده که بقای آن را تهدید میکند. در این مقاله در نظر داریم که به دلایل رخ دادن این پدیده بپردازیم.. -اینترنت، هوش مصنوعی، و اتوماسیون ها باعث شدهاند که مدلهای کسب و […]
متولد منطقه کوهستانی دالاهو،روستای دورافتاده در دامنه کوههای زاگرس بنام “چغامیرکه” فرزند مردی بلند همت و خوش نام و کشاورزی درستکارو راست کردار، من در دامن مادری پاک که سخاوتمندی و شرافتمندانه زیستن را به من آموخت بزرگ شدم او که اسطوره بزرگی در زندگی بود اگرچه از مهر و محبت پدر و مادر زندگی ام غنی بوده اما در وضعیت زندگی فقیرانه ای زیسته ام و با فقر بیش از هر چیزی آشنایی دارم .
بارها و بارها آوارگی را تجربه کرده ام از زمانی که فقط 3 ساله بودم دایما بخاطر جنگ تحمیلی خانه و کاشانه را رها کرده ایم و جانمان را نجات داده ایم از سرپلذهاب اواره شدیم و به اسلام آباد غرب رفتیم دوران ابتدایی را درمدرسه دهخدای روستای ارکوازی به پایان رساندم انهم کاملا در استرس و وحشت بمباران ،هر روزش مصیبتی بی بدیل بود و سپس مجددا به کرند غرب رفتیم و باز هم به سرپلذهاب پس از جنگ برگشتیم و از طف دیگر بخاطر زندگی ایلی و عشایری که داشتیم در طول سال همیشه دو مرتبه مجبور به کوچ بودیم و کوچ های اجباری بمباران شهرهای استان کرمانشاه هم به آن اضافه شده بود ، دوران راهنمایی و دبیرستان را در مدارس سرپلذهاب با وضعیت بسیار بد تحصیلی و نمرات افتضاح سپری کردم چون هم کار می کردم هم درس می خواندم و هم بخاطر مرگ پدرم از سیزده سالگی مسولیت اجباری خانواده را ناخواسته پذیرفتم .
من فقر را میشناسم و با فقر زندگی کرده ام انهم به قدمت یک نوجوانی و جوانی ..
در دانشگاه ازاد دهاقان سال 1380 قبول شدم در رشته پژوهشگری علوم اجتماعی سه مرتبه در طول دوران تحصیل قصد ترک تحصیل داشتم دو مرتبه با اصرار یکی از اساتیدم( دکتر اصغر محمدی) که مدیر گروه بود و امضا نکردن برگه انصراف از تحصیلم ،مجبور به ادامه تحصیل شدم وضعیت مالی ام رنج آور بود شبها بعنوان سرپرست خوابگاه شماره 2 برادران دانشگاه کار می کردم و صبحها و عصرها ساعتی را که کلاس نداشتم یا در اشپزخانه دانشگاه کار می کردم و یا در فروشگاه دانشگاه ( تعاونی مصرف ) من تمام دوران تحصیلی ام را کار کردم با این تفاسیر حجم و سنگینی مشکلات مالی ام انقدر زیاد بود که تمامی نداشت ،اکثر روزها را در گرسنگی بسر می بردم و اکثر اوقات موقع نهار و یا شام از اتاق خارج میشدم چون توانایی خرید یک وعده غذای 80 تومانی و یا 100 تومانی را نداشتم .
طنز زندگی من این بود در این شرایط عاشق شدم و هوای ازدواج کردم انهم در ان شرایط ترسناک مالی ، بدون داشتن کارت پایان خدمت و بیکار و غریب در شهر اصفهان ، با لباسهای قرضی از دوستانم خودم برای خودم به مراسم خواستگاری رفتم ،شفاف گفتم تعهد دارم ،تلاشم را می کنم اما در حال حاضر هیچ چیز از مال و دارایی دنیا ندارم ؛ در نهایت با یک ازدواج دانشجویی و یک مراسم ساده شروع کردیم و بعد از دانشگاه در اصفهان در یک اتاق( مرغدانی ) حدود 10متری که ماهی 20هزار تومان اجاره کرده بودم زندگی میکردم در فاصله سالهای 1383که از دانشگاه فارغ التحصیل شدم تا 1390 در 28 شغل متفاوت و بی ربط به رشته تحصیلی ام داشته ام ،علی الرغم اینکه هیچوقت بیکار نبودم اما دایما هم دنبال کار بهتری بودم .
هیچوقت از اوضاع راضی نبودم و راضی نشدم (مانند زمان جنگ و دوران کودکی دایما در حال آوارگی بودم ) در سال 1388 دانشگاه آزاد دهاقان قبول شدم در رشته جامعه شناسی کارشناسی ارشد و در همان ایام با تجاربی که در سالها کار کردن در شرکتهای مختلف تصمیم به راه اندازی یک کسب و کار گرفتم ( تصمیم که نه سر یک دعوا و اهانتی که کارفرمایم به من کرد) صرفا با کشیدن چند برگ چک و بدون هیچ پس انداز و پشتوانه ای شروع کردم ( اگر حماقت را میشد معنا کرد دقیقا کار من بود ) من بارها اعتبارم را ازدست دادم و دوباره بدست ، شبانه روزی در حال فروش و بازاریابی در شهر های مختلف بودم تا در نهایت آنی شد که خواستم .
سال 1399 در رشته کارشناسی ارشد کارافرینی و سپس کارشناسی ارشد روانشناسی و در نهایت دکتری کارافرینی خواندم در حال حاضر مدیرعامل شرکت تعاونی کیاپلیمر آروند هستم و رییس هیات مدیر شرکت آزما بسپار دانش افرین و مدیر مرکز مشاوره و شتابدهنده کارافرینی آکادمی موفقیت و مدیر آموزشگاه احیاگران توسعه کارافرینی آروند و شتابدهنده احیاگران ….و هنوز رویاهای من ادامه دارد …
کارآفرین خودساخته کسی است که بدون اتکا به منابع و سرمایههای اولیه خارجی، با تلاش و پشتکار شخصی به موفقیتهای چشمگیری دست مییابد. این نوع کارآفرینی، نمادی از توانایی افراد در تبدیل ایدههای نوآورانه وخلاقانه به کسب و کارهای موفق است. در این مقاله به بررسی ویژگیها، چالشها و رازهای موفقیت کارآفرینان خودساخته میپردازیم.
کارآفرین سریالی فردی است که با توانایی بالا در ایجاد و مدیریت کسبوکارهای متنوع، بهطور پیدرپی شرکتهای جدیدی را راهاندازی میکند. این کارآفرینها به دلیل تجربه و دانش گسترده در حوزههای مختلف، توانایی شناسایی فرصتهای بازار و تبدیل ایدهها به کسبوکارهای موفق را دارند.
تلاش های کارافرینان باید منطبق با شرایط و محیط کلان باشد عدم توجه به این موضوع یعنی هدر دادن پول ، وقت ، و انرژی لذا انچه اهمیت دارد توجه به رویکرهای نوین به حوزه کارافرینی است یعنی یافتن روشهای جدید فرصتها ی کارافرینانه
سلام بر دنیا، و سلام بر کسیکه دنیا را محلی برای آزمودن ،ساختن و تغییر دادن آفرید سلام بر زندگی و سلام بر کسیکه زندگی را آغازی برای پایان نادانی و شروع تفکر و تامل آفرید سلام بر انسان و سلام بر کسانیکه دنیا را محلی برای زیبازیستن ,و تغییر و تحول و تکامل انسان […]
علیرغم اینکه کارآفرین در مرکز اقتصادهای سرمایه داری قرار دارد، به عنوان چنین چیزی برای خود اقتصاددانان علاقه نسبتا کمی داشته است. این دومی عمدتاً بر تحلیلهای کلان اقتصادی (پیروی از آدام اسمیت در پویایی کل ساختار سرمایهداری، ترکیب تقسیم کار و مکانیسمهای خودتنظیمی بازار) یا تحلیلهای اقتصاد خرد (پس از لئون والراس) تمرکز میکنند. […]
اینجا هستم برای ایجاد،توسعه واحیا کسب وکارها معتقدم ایجاد ،توسعه و یا احیا کسب و کارها، دادن حق زندگی ایده ال به خیلی از آدمهاست
اصفهان، چهارراه توحید، ابتدای نظر میانی، کوچه شماره ۱۵، پلاک ۳
مرکز مشاوره کارآفرینی آکادمی موفقیت
تلفن : 03136291247
موبایل : 09133391846، 09133391832
ایمیل : info@drebad.com
شنبه تا چهارشنبه : ۸ – ۱۵
پنجشنبه : ۸ – ۱۲