کارآفرینی در گذر زمان
علیرغم اینکه کارآفرین در مرکز اقتصادهای سرمایه داری قرار دارد، به عنوان چنین چیزی برای خود اقتصاددانان علاقه نسبتا کمی داشته است. این دومی عمدتاً بر تحلیلهای کلان اقتصادی (پیروی از آدام اسمیت در پویایی کل ساختار سرمایهداری، ترکیب تقسیم کار و مکانیسمهای خودتنظیمی بازار) یا تحلیلهای اقتصاد خرد (پس از لئون والراس) تمرکز میکنند. در مورد روش شناسی فردگرا: بوتیلیه، اوزونیدیس، 1995، 1999؛ بوتیلیه 2013). بهعلاوه، وقتی اقتصاددانها با کارآفرین سروکار دارند، این برای برانگیختن یک یا آن شخصیت بزرگ تاریخی یا معاصر نیست، بلکه پویایی تغییرات وارد شده به اقتصاد سرمایهداری است که در آن نوآوری غیرقابل توقف است. در چارچوب این مقاله، ما خود را در موقعیت میانهای قرار میدهیم که کارآفرین را عامل اقتصادی میدانیم که وظیفهاش ایجاد تغییر در اقتصاد است، بهعنوان ایجادکننده عدم تعادل، و در عین حال تأکید میکنیم که وجود او خود زاییده یک وضعیت عدم تعادل، از یک جیب است. از نوعی جهل از دیدگاه ملموس تر، کارآفرین را می توان برای اهداف این متن به عنوان خالق، مالک کسب و کار (او سرمایه خود را سرمایه گذاری می کند یا قرض می گیرد) ومدیر آن به همین ترتیب، در اقتصاد واقعی، کارآفرین در ایجاد یک کسبوکار (و به وضوح این نوع ابتکار عمل فقط مربوط به یک فرد نیست) بخشی از پویایی تغییر ذاتی سرمایهداری را تشکیل میدهد.
2ما برای اهداف این مقاله اقتصاددانان خاصی را لمس کردهایم که نوشتههایشان حداقل تا حدی نظریه کارآفرین را پوشش میدهد. ما از میان شناخته شده ترین ها را انتخاب کرده ایم. اگرچه ارائه ما به دور از جامعیت است. تئوری اقتصادی کارآفرین در تحلیل کانتیلون در آغاز هجدهم تعریف شده است .قرن، که بین کسانی که «مزد بگیران با درآمد ثابت» و کسانی که «دستمزد بگیران با درآمد غیر ثابت» هستند، تمایز قائل می شود، کارآفرینی که به دسته دوم تعلق دارد. چارچوب کارآفرین به طور موثر اینگونه ساخته می شود. کارآفرین عامل اقتصادی است که از ریسک ناشی از عملکرد نامنظم بازار حمایت می کند. با این حال Cantillon نه خطر و نه عدم قطعیت را متمایز می کند. حدود یک قرن بعد، سی کارآفرین را به عنوان واسطه بین دانشمندی که دانش تولید می کند و کارگری که آن را در صنعت به کار می برد، تعریف کرد. به این ترتیب، Say یک عنصر گرهای را در تعریف کارآفرین معرفی میکند: نوآوری. شومپیتر نیز به دیپتیک اصلی می پیوندد. او همراه با کانتیلون و سی، بنیانگذاران نظریه کارآفرین هستند. هم شومپیتر و هم می گویند،